نوشتهها
وجدان زنو
/0 دیدگاه /در زیستن با کتاب /توسط دکتر مریم اسدیعنوان:وجدان زنو
نویسنده: ایتالو اسووو
ترجمه: مرتضی کلانتریان
ناشر: نشر چشمه
ایتالو اسووو، نویسندهی ایتالیایی با نگارش این رمان یکی از بهترین آثار ادبیات در قرن بیستم را به جهان ادبیات هدیه داد. این اثر برجسته در ادبیات فرانسهسروصدای زیادی به پا کرد تا جایی که اکثر منتقدان ادبیات کشور فرانسه آن را بهترین اثر قرن خواندند.
درباره اینکه اسووو تحت تاثیر فلسفه شوپنهاور است یا از فروید متاثر است مقالات متعددی نوشته اند. در واقع آنچه به تاثرپذیری از فلسفه شوپنهاور مربوط می شود تردیدی وجود ندارد: شوپنهاور می گوید اگر به کل هستی بشری بنگری جز تراژدی چیزی را در آن نخواهیم یافت، در حالی که اگر به جزئیات آن توجه کنیم طنز و کمدی را جلوه گر می یابیم. در وجدان زنو نیز همین دو جنبه زندگی انسانی به نحوی استادانه ترسیم شده است. زنو شخصیت اصلی رمان همانند شوپنهاور عقیده دارد که درد و رنج بخش اساسی زندگی بشری را تشکیل میدهد و راه یافتن به سوی خوشبختی محال است و در این زمینه تا آنجا پیش میرود که ادعا میکند درد و رنج از همان بدو تولد همزاد نوزاد است. شوپنهاور معتقد است که زندگی بین درد و ملال در نوسان است و زنو نیز همین امر را تجربه میکند. اندیشه مرگ دست از گریبان تو بر نمیدارد و او بر این عقیده است که زندگی مبارزه بیهودهای است که در آن سرانجام برد ما مرگ خواهد بود. مفهوم اندیشه شوپنهاور نیز همان است. زندگی جدال دائمی برای بقاست. در حالی که انسان میداند که در پایان این مرگ است که به پیروزی خواهد رسید. مطلب اساسی در رمان وجدان زنو این است که انسان یارای تغییر سرنوشت خود را ندارد. شوپنهاور نیز به همین منوال اعلام میکند هر کس بر این باور است که میتواند طبق اراده و تصمیم خود شخص دیگری بشود، اما تجربه زندگی به او خواهد آموخت که سرنوشت او تابع مقتضیات و ضرورتهاست و او دقیقاً همان نقشی را ایفا خواهد کرد که از آن تنفر دارد. (مقدمه کتاب).
وجدان زنو دربارهی دستنوشتههای یک بیمار به نام زنو کاسینی است، روانکاو او برای درمان بهتر بیماریاش تجویز کرد تا زنو، داستان زندگی و آنچه در ذهنش میگذرد را بنویسد. این دفتر خاطرات در سالهای 1915-1916 در خلال جنگ جهانی اول نگاشته شده است . کتاب شامل شش فصل به نامهای «آخرین سیگار»، «مرگ پدر»، «ماجرای ازدواج من»، «همسر و معشوقه» ، «داستان یک شرکت تجاری» و «روانکاوی» که هرکدام از این بخشها دارای جذابیتهای خاص خود است. از نظر زنو، ضعفهایی نظیر زیاد حرف زدن و خوشبینی مفرط و ترس از پیری و شک در مورد اینکه خوشجنس است یا بدجنس و خیانت به همسر و… نیز در شمار بیماریهایش دستهبندیشده است و درد و رنجی که از چنین مسائلی ناشی میشود را همچون درد و رنج ناشی از بیماری تلقی میکند. او به قول خودش وجدانی نازکنارنجی دارد و این وجدان، پشیمانیها و عذابهای مکرری را ایجاد میکند. فصل همسر و معشوقه بسیار از نظر من جذاب بود و آن حالات و بیان درونی زنو ازعذاب وجدان و توجیه آن برای رهایی از عذاب وجدان بسیار هیجان انگیز و در عین حال تاثربرانگیز بود.
ترجمه آقای کلانتریان بسیار عالی و خوش خوان و روان بود. کتاب آنقدر برایم جذاب بود که امیدوارم فرصت خوانش دوباره آن را در آینده بیابم.
برشی از کتاب:
بعد از خواندن این آخرین صفحات، دکتر باید قاعدتا نوشته هایم را به من پس بدهد. بعد از آن سعی خواهم کرد که نوشته هایم را منظم کنم و ترتیب منطقی آن را حتی الامکان رعایت کنم. اگر این مرحله قطعی و موفقیت آمیز زندگی ام تحقق نمی یافت، چطور می توانستم به کنه هستی ام پی ببرم؟ شاید تمام زندگی من به خاطر آن گذشته بود که به این منزلگاه برسم! طبیعی ایت که من آدم خوش باور و ساده لوحی نیستم، ….واقعیت این است که زندگی کمی هم به بیماری بی شباهت نیست: زندگی هم با بحران و اوج و حضیض همراه است. فرق زندگی با بیماری این است که زندگی همیشه پایان یافتنی است و هیچ درمانی هم برای آن وجود ندارد. مداوای آن به منزله این است که ما مجاری تنفسی مان را به تصور اینکه نوعی محل جراحت است مسدود می کنیم. به محض دستیابی به این موفقیت خفه خواهیم شد. فساد در ریشه زندگی فعلی خانه کرده است. انسان مکانی را که به نباتات و حیوانات اختصاص داشته است غصب کرده است.هوا را آلوده کرده است، فضای موجود را محدود کرده است و فردا چه خواهد شد؟ این حیوان فعال و غمگین که نامش انسان است هر آن ممکن است کشف جدیدی در جهت به بند کشیدن طبیعت بکند. چنین تهدیدی در فضا موج می زند. چه کسی فضای آزاد حیاتی را در اختیارمان خواهد گذاشت؟ چه کسی ما را نجات خواهد داد؟
خون خورده
/0 دیدگاه /در زیستن با کتاب /توسط دکتر مریم اسدیعنوان:خون خورده
نویسنده: مهدی یزدانی خرم
ناشر: نشر چشمه
کتاب قصه پنج برادر به نام های ناصر(باستان شناس)، مسعود (رزمنده) ، منصور (هنرمند)، محمود(عاشق) و طاهر (پسران کریم سوخته) است که در سال های دهه ی شصت و در زمان جنگ در تهران در محله ارمنی نشین نارمک زندگی می کنند و در پی حوادثی هر کدام در تهران، اصفهان، بیروت ،آبادان و مشهد در گمنامی و غیرمترقبه شهید یا کشته می شوند. محسن مفتاح دانشجوی ادبیات عرب برای امرارمعاش، بر سر مزار این برادران فاتحه می خواند و داستان کشته شدن آنها را به یاد می آورد. همچنین داستان با زمان جنگ های صلاح الدین ایوبی پیوند می خورد. دو روح سرگردان یکی روح سرباز سپاه صلاح الدین و روح یک شاعر ازادی خواه سرگردان در بیشتر صحنه ها بر روی کلیسایی کوچک در محله ی نارمک حاضرند و شاهد اتفاقات هستند. حضور پررنگ، کلیسا در سرنوشت برادران سوخته است. « کلیسا» بخشی از سرنوشت این پنج برادر مسلمان است. ناصر سوخته باستان شناس است در اصفهان می میرد، مسعود از نیروهای در خدمت شهید چمران بوده و در شکست حصر ابادان شهید می شود. منصور عکاس است و در پی شهرت و مقامی جهانی است و در بیروت کشته می شود، محمود که پی عشق دختری توده ای رفته و در مشهد می میرد و طاهر فربانی موشک باران تهران در حادثه ای می میرد. خون خورده قصه فراموش شده هاست.
بار هستی
/0 دیدگاه /در زیستن با کتاب /توسط دکتر مریم اسدیعنوان:بار هستی
نویسنده: میلان کوندرا
ترجمه: پرویز همایون پور
ناشر: نشر قطره
رمان بار هستي نوشته ميلان كوندرا نويسنده مطرح اهل چك يك رمان فلسفي است كه كوندرا در آن به موضوع هستي بشر مي پردازد. شخصيت هاي اصلي اين رمان عبارتند از: توما يك پزشك كه از همسر اول خود جدا شده ، ترزا كه بعدا به همسري توما در مي آيد، مادر ترزا ، سابينا دوست توما كه نقاش است ، فرانز دوست سابينا و كارنين سگي كه توما به ترزا مي دهد. زمان ها در اين رمان غير خطي پيش مي روند بطوري كه كوندرا ابتدا درباره آشنايي ترزا و توما مي نويسد و بعد از چند قسمت مفصل از داستان كه به شرح ماجراهاي آنها مي پردازد داستان را به چگونگي تولد يافتن ترزا و نيز سالهاي سختي كه با مادرش براي بزرگ كردن برادرها و خواهرهايش گذرانده برمي گرداند. كوندرا مطرح مي كند كه طبق عقيده نيچه بازگشت ابدي در تكرار شدن ماجراها و اتفاقات است و اگر آنها تكرار نشوند ابدي نخواهند شد. اگر چه آشنايي توما با ترزا بر حسب يك اتفاق ساده رخ داده است اتفاقي كه اگر همان يك بار پيش نمي آمد چون تكرار نشدني بود مسلما به آشنايي آن دو منجر نمي شد و ارزش اين آشنايي به همين اتفاق مطلق است . بار هستي كه در اين رمان مطرح است بار روح آدمي است . دو مفهوم سبكي و سنگيني از اهميت خاصي برخوردار است كه به تضاد فلسفه پارمنيدس و موسيقي بتهوون مربوط مي شود. در حالي كه پارمنيدس تحسين كننده سبكي در زندگي است موسيقي بتهوون تاييد بر اهميت و ارزش سنگيني روح دارد كه يك ضرورت بشري است . دلهره هايي كه ترزا از خيانت هاي مداوم توما به او دارد سبب ايجاد دلرحمي و همدلي در توما مي شود و سنگيني در روح او ايجاد مي كند. كوندرا در اين رمان مي گويد كه سبكي روح باعث دور شدن بشر از زندگي زميني و جدا شدن او از زمين و سنگيني روح او سبب زميني تر شدن او مي شود. تمايل افراد بشر به اين است كه عشق خود را چيزي داراي سنگيني در زندگي ببينند كه بدون عشق زندگي ممكن نيست
بار هستي شامل مفاهيم فلسفي عميقي است كه كوندرا با دقت و ظرافت در شخصيت هاي داستان به آنها پرداخته است . مقايسه سنگيني و سبكي در بخش هاي مختلف داستان نشان دهنده اهميتي است كه وي به اين مفاهيم داده است . برداشت روانشناختي نويسنده از هر يك از شخصيت هاي داستان در اين مقايسه ها نمود مي يابد.
برشی از کتاب
زندگی که به یکباره و برای همیشه تمام می شود و باز نخواهد گشت، شباهت به سایه دارد ، فاقد وزن است و از هم اکنون باید آن را پایان یافته دانست، و هرچند متوحش، هرچند زیبا و هرچند باشکوه باشد، این زیبایی، این دهشت و شکوه هیچ معنایی ندارد. اینها در خور اعتنا نیست ، همانطور که جنگ میان دو سرزمین آفریقایی در قرن چهاردهم ، هیچ چیز را در دنیا تغییر نداده است ، هرچند در این جنگ سی هزار سیاه پوست با رنج و مصیبت وصف ناپذیری هلاک شده باشند .
هیچ وسیله ای برای تشخیص تصمیم درست وجود ندارد، زیرا هیچ مقایسه ای امکان پذیر نیست. در زندگی با همه چیز برای نخستین بار برخورد می کنیم. مانند هنرپیشه ای که بدون تمرین وارد صحنه شود. اما اگر اولین تمرین زندگی، خود زندگی باشد، پس برای زندگی چه ارزشی می توان قائل شد؟ اینست که زندگی همیشه به یک «طرح» شباهت دارد. اما حتی طرح هم کلمه ی درستی نیست، زیرا طرح همیشه زمینه سازی برای آماده کردن یک تصویر است، اما طرحی که زندگی ماست طرح هیچ چیز نیست، طرحی بدون تصویر است. هیچ وسیله ای برای تشخیص تصمیم درست وجود ندارد، زیرا هیچ مقایسه ای امکان پذیر نیست. در زندگی با همه چیز برای نخستین بار برخورد می کنیم. مانند هنرپیشه ای که بدون تمرین وارد صحنه شود. اما اگر اولین تمرین زندگی، خود زندگی باشد، پس برای زندگی چه ارزشی می توان قائل شد؟ اینست که زندگی همیشه به یک «طرح» شباهت دارد. اما حتی طرح هم کلمه ی درستی نیست، زیرا طرح همیشه زمینه سازی برای آماده کردن یک تصویر است، اما طرحی که زندگی ماست طرح هیچ چیز نیست، طرحی بدون تصویر است.
توما این ضرب المثل آلمانی را با خود زمزمه می کرد : یک بار حساب نیست، یک بار چون هیچ است. فقط یک بار زندگی کردن مانند هرگز زندگی نکردن است.
همدردی معمولا بدگمانی را بر می انگيزد . اين كلمه احساسی را نشان می دهد كه درجه دوم تلقی می شود و با عشق ارتباط چندانی ندارد . كسی را از روی همدردی دوست داشتن ،دوست داشتن حقيقی نيست .
آنچه فرد تحصیل کرده را از فرد خود آموخته مشخص می سازد، وسعت دانش نیست بلکه مراتب مختلف نیروی حیات و اعتماد به نفس است.
باور کن ، تنها یک کتاب ممنوع در کشورت، بیشتر از میلیاردها کلمه که از دانشگاههای ما بیرون می ریزند ، معنا و مفهوم دارد. وقتی در برابر کسی که مهربان، مودب و مبادی آداب است، قرار می گیریم، خیلی مشکل است همه حرفهایش را دروغ تصور کنیم و صداقت و راستی در او نبینیم.
اساس هستی چیست ؟ خداوند ؟ مبارزه ؟ عشق ؟ مرد ؟ زن ؟
ما هرگز نمي توانيم با قاطعيت بگوييم كه روابط ما با ديگران تا چه حدی از احساسات ما ، از عشق ما ، از لطف و مهربانی ما و يا از كينه و نفرت ما سرچشمه می گيرد و تا چه حد از قدرت و ضعف در ميان افراد تاثير می پذيرد . نيكی حقيقی انسان – در كمال خلوص و صفا و بی هيچ گونه قيد و تكلف – فقط در مورد موجوداتی آشكار می شود كه هيچ نيرويی را به نمايش نمی گذارند . آزمون حقيقی اخلاق بشريت (اساسی ترين آزمونی كه به سبب ماهيت عميق آن ، هنوز براي ما به خوبی محسوس نيست )چگونگی روابط انسان با حيوانات است ، به خصوص حيواناتی كه در اختيار و تسلط او هستند . اينجاست كه بزرگترين ورشكستگی بشر تحقق يافته است . آن هم ورشكستگی بنيادی كه ناكامي های ديگر نيز از آن ناشی مي شود .
اگر ما شايستگی برای دوست داشتن نداريم ، شايد بخاطر آن است كه خواهانيم تا دوستمان بدارند ، يعنی از ديگری چيزی (عشق ) را انتظار داريم ، به جای آنكه بدون ادعا و توقع به سويش برويم و تنهاخواستار حضورش باشيم .
اگر کارنین به جای یک سگ ، یک انسان بود، مسلما از مدتها قبل به ترزا گفته بود : « گوش کن ، از اینکه هر روز نان روغنی را به دهان بگیرم خسته شده ام ، نمی توانی چیز تازه ای برایم پیدا کنی؟» تمامی محکومیت انسان در این جمله نهفته است . زمان بشری دایره وار نمی گذرد، بلکه به خط مستقیم پیش می رود . و به همین دلیل انسان نمی تواند خوشبخت باشد چرا که خوشبختی تمایل به تکرار است .
خشم و هیاهو
/0 دیدگاه /در زیستن با کتاب /توسط دکتر مریم اسدیعنوان:خشم و هیاهو
نویسنده: ویلیام فاکنر
ترجمه: صالح حسنی
ناشر: انتشارات نیلوفر
ویلیام فاکنر نویسنده برجسته آمریکایی و برنده جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۴۹ است. فاکنر در این رمان فقط داستان سرایی نمی کند بلکه زوال یک زندگی را از زوایای مختلف به تصویر می شکد.کتاب حکایت زوال خانوادهی کامپسون هاست. در این رمان چهار روز از زندگیی خانواده کامپسونها از زبان چهار شخصیت متفاوت در چهار فصل روایت میشود.
فصل اول هفتم آوریل ۱۹۲۸: این فصل از کتاب از زبان بنجی (بنجامین) که کندذهن است بیان میشود. بنجی درک درستی از زمان ندارد و در این فصل در آن واحد ماجراهای چند نسل را بدون هرگونه ترتیب زمانی و درهم برهم نقل میکند. رویدادها بیشتر پیرامون زندگی کدی، تنهادختر خانواده ست.
فصل دوم دوم ژوئن ۱۹۱۰: این فصل از زبان کونتین پسر بزرگ خانواده است. کونتین درگیر ذهنیات، اخلاقیات و خاطراتش است. او زمان را عامل بدبختی می داند. به همین خاطر است که تصمیم به خودکشی میگیرد تا زمان را متوقف کند. کونتین علاقهی زیادی به خواهرش کدی دارد که بدون ازدواج باردار شده است. و این کونتین را بخاطر علاقه ویژهای که به او دارد عذاب می دهد. تا جایی که حاضر است تجاوز به کدی را به عهده بگیرد و همراه با او و بنجامین از خانه فرار کند. همین ناامیدیها اتفاقات روز مذکور را رقم میزند.
فصل سوم ششم آوریل ۱۹۲۸: این فصل از کتاب از زبان جیسون برادر فاسد و سودجو روایت میشود. زمان برای جیسون پدیدهای است مادی برای کاسبی کردن. با این همه او همیشه از زمان عقب است. و پی در پی از آن ضربه میخورد. از نظر جیسون هر مرگی در خانواده او را به زندگی ایده آلش نزدیکتر میکند. کونتین (نام داییش را بر روی او می گذارند) دختر کدی که از ارتباط نامشروعش بوده، نزد جیسون و مادربزرگ زندگی می کند. کدی حق دیدن دخترش را ندارد و جیسون هم کونتین را ازار می دهد. جیسون قصد دارد پس ازمرگ مادر بیمارش خواهرزادهاش را بیرون کند و بنجی را به دیوانهخانه ببرد و املاک کامپسونها را تصاحب کند.
فصل چهارم هشتم آوریل ۱۹۲۸: از زبان دیلسی کنیز سیاهپوست (دانای کل) روایت میشود که برخوردی طبیعی با زمان دارد و همگام با آن پیش میرود.
برشی از کتاب:
بدبختی آدمی آن وقتی نیست که پی ببرد هیچچیز نمیتواند یاری اش کند – نه مذهب، نه غرور، نه هیچ چیز دیگر – بدبختی آدمی آن وقتی است که پی ببرد به یاری نیاز ندارد.
پدرمان میگفت ساعتها زمان را میکشند. میگفت زمان تا وقتی چرخهای کوچک با تقتق پیش میبردندش مرده است؛ زمان تنها وقتی زنده میشود که ساعت بازایستد.
به نظر من پول ارزشی ندارد، ارزشش به چه جور خرج کردنش است. مال هیچ کس نیست، پس این چه کاری است که آدم بخواهد آن را جمع کند. همینجا کسی هست که با فروختن خنزر پنزر به کاکاسیاهها پول کلانی بهم زده، توی اتاقی قد یک خوکدانی زندگی می کنه. پنج شش سال پیش مریض شد. طوری وحشت برش داشت که عضو کلیسا شد و یک مبلغ مذهبی چینی را از قرار سالی پنج هزار دلار برای خود خرید، اغلب فکر میکنم اگر او بمیرد و متوجه بشود بهشت مهشتی در کار نیست چقدر کفری میشود. بهتر است همین حالا بمیرد و پول را هدر ندهد.
درباره اطلاعیاری
اطلاعیاری محملی است برای آموزش سواد اطلاعاتی و مهارتهای پژوهشگری. هدف و رسالت اطلاعیاری تسهیلگری است و مجهز کردن شما به سلاح سواد اطلاعاتی و پژوهشگری است. تلاش میشود خدمتی مستمر در راستای کسب اطلاعات باکیفیت و پاسخ به نیازهای اطلاعاتی شما فراهم شود.